مادر دو فرزند

مهمون کردن خاله طیبه

امشب خاله طیبه ومامانی وآقا جون ودایی رولی اومدن خونه ما.بابا جون تا ۸سر کار بود ومن دست تنها.شما هم دوتاتون بیدار بودین ومن هم فسنجون گذاشتم هم قیمه کارای خونم بود واسه همین حسابی پدرم در اومد.باهم فیلم وقتی که ماه کامل شد رو دیدیم وکلی همه دپرس شدیم.مهراد گلی هم اخرشب که حسابی خوابش میومد کلی بهونه گیری وگریه....مهرسا گلی هم که اصلا هیچی نخورد.یکم خسته کننده بود ولی خوب بود.بابا الان خوابه ومنم خیلی خوابم میاد.برم که بخوابم.
24 آذر 1398

اولین عکس پرسنلی پسرم

سلام گل پسرم تقریبا دو ماهه که نمی‌دونم به چه علتی لبات خیلی خشک میشه وگوشه لبت زخم دو سه تا پماد برات گرفتیم و دکتر عمومی بردمت اما بهتر نشدی واسه همین امروز تصمیم گرفتیم ببرمت دکتر واهب متخصص پوست.صبح ساعت یازده از خواب پا شدی و بابا بعد نماز اومد دنبالمون و با هم رفتیم آتلیه عکس سه در چهار برا دفترچه بگیریم چون بعد دو سالگی باید دفترچت عکس دار میشد.رفتیم عکاسی لاله یه عکس گوگولی مگولی گرفتیم و بعد خواستیم ببریم  بیمه که دفترچت از خونه برنداشته بودم(اینقدر خوش حواسم) فدات بشم عشقم....
10 آذر 1398
1