مهمون کردن خاله طیبه
امشب خاله طیبه ومامانی وآقا جون ودایی رولی اومدن خونه ما.بابا جون تا ۸سر کار بود ومن دست تنها.شما هم دوتاتون بیدار بودین ومن هم فسنجون گذاشتم هم قیمه کارای خونم بود واسه همین حسابی پدرم در اومد.باهم فیلم وقتی که ماه کامل شد رو دیدیم وکلی همه دپرس شدیم.مهراد گلی هم اخرشب که حسابی خوابش میومد کلی بهونه گیری وگریه....مهرسا گلی هم که اصلا هیچی نخورد.یکم خسته کننده بود ولی خوب بود.بابا الان خوابه ومنم خیلی خوابم میاد.برم که بخوابم.
نویسنده :
مادر
2:16